لبخنــــد تلخ
وقـتــے بـه نبودنت فـكـر مـيـكـنـم..
بي اخـتـيـآر لـبـخـنـد مـيـزنـم
نـمـيـدآنــے كـه ايـن لـبخـنـد ؛
تـلـخ تـريـن لـحـظـه
بي اخـتـيـآر لـبـخـنـد مـيـزنـم
نـمـيـدآنــے كـه ايـن لـبخـنـد ؛
تـلـخ تـريـن لـحـظـه
زنـدگــے ام رآ بـه تـصـويـر مـيـكـشـد
شده تنها و سرگردان دل من
خزانی گشته پنهان در دل من
در این زندان که نامش زندگانی ست
شده اندوه جاویدان دل من
نگاهت روشنی بخش شب من
فراقت مایه ی درد و تب من
تو رویای منی در هر شب وروز
بود نامت همیشه بر لب من
تو زیبایی چو گلهای بهاری
کشم نقاشی ات را یادگاری
تو دنیای منی بی تو نباشد
مرا با این زمانه سازگاری
مونس شبهای تنهای منی
همدل و همدم رویای منی
روشنی بخش شب تارم هستی
تو سپیده دم یلدای منی
موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منروایات وداستـــــــان ها
برچسبها: لبخند تلخ در فراق نعمت
تاريخ : دو شنبه 21 اسفند 1391
| 21:50 | نویسنده : نبی رحیم زاده |