چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب "بوی گل را ز که جویم از گلاب
سمیه جان خواهرم امروز هنگامی جای خالی تو را حس می کنم که اولین روز بهار شکفتن گلهای تعلیم و
تربیت است .روزی که دستان پر مهر باغبان گلها ،گونه ها را نوازش می کند و گلهای نو شکوفته تو از
ترنم و ترحم نوازش محروم .امروز در حالی جای نگاه نافذت در واپسین لحظه های شادیم حس می کنم که
اشک حسرت دیدار بر گونه هایم غلطان است کاش هیچوقت لحظه های با تو بودن را بیاد نیارم که گویی
کوهی از اندوه برشانه هایم سنگینی می کند امروز روز شکفتن غنچه هاست بوی کاغذ بوی مداد بوی
میزهای کهنه و نو در فضای شهر پیچیده است اما افسوس من بوی ترا در گلاب می جویم
امروز دانش آموزانتدر انتظار تو نشسته اند تا معلم شیرین زبان درس انگلیسیشان همچون سالهای قبل با
لبانی خندان ودلی سرشار از محبت ومهر به بچه ها در کلاس حاضر شود
امروز کلاس درس زبان انتظار قدمهای تورا می کشد
ماه مهر آمده اما ماه من بی تو مهری ندارد
موضوعات مرتبط: روایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)مناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: ماه مهر بی تو مهری ندارد
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
استاد شهریار
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسبها: بیداد رفت
اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها
سرزمین وداع را می سوزاند
چرخ زمانه بسیار نامرد است کسانی را که خیلی دوست داری ناباورانه ازتو میگیرد
پیش از آن که وجودشان را خوب حس کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرند
همیشه این گونه بوده است کسانی را که وجودشان برایت عزیز است
زود از دنیای می روند .
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی
افسردگی، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .
دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم
کاش می شد سرنوشت را با روزهای شیرین که البته من نداشتم عجین کرد
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .
من از این زندگی سرتاپا غم خسته ام
؛از این زندگی پر از رنج وداغ ومحنت؛
دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم
و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم
ای زندگی ازتو متنفرم وای سرنوشت از تو بیزارم
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هامناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: بیزارم از سرنوشتم
خویشکه گه م سلام برا گه م سلام
ئرا چه ئمسال سه ر نیاینه لام؟
بی ئیوه عیدم عزاو پژاره س
دلم هم پرخیون هم تیکه پاره س
خویشکه طفلاند ویلان و ویله ن
بی دالگ دلسوزو بی یاروخیله ن
دلداری کوره د یاگه ردیوته د بم؟
بی فریادرسم ته بیوش چه بکم؟
خه م بی برای یاگه ر ته بخوه م؟
عقده یل دلم لای کی وا بکه م؟
چاره چفته گی یتیم و یه سیر
له روژان جوربارو،وشه وان دلگیر
بیستیون برمی بشکیه ی سیونی
وه بی که س رشیا سمیه خیونی
ژیره دبوگه وبان کیوی طاق وه سان
را کوشتی زائر ه شاه خراسان؟
خویشکه باد ته چیو دوام بارم؟
هم بی دلسوزو هم بی خم خوارم
قیل و خه رگاو گه رم وه سرا
شاید سو مه یه بایدن له ده را
دیونمدوه خاو روحد خه م باره
حوال پرسمید سوو ئیواره
دلم وه روژ په ین شه مه خوشه
سنگ مزارت که م ئاوه ره شه
خوشک و براگه م روحدان شادو
مالدان له ناو بهیشت آبادو
بیت اله نوریان(ایلیا)
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسبها: خویشک و برا
دلـم گرفتـه ای قلم ، امشب به من یاری بده
بشکن سکـوت تلخ را، تـا صبح دلداری بده
هرشب نشستم تاسحر، با غصه میبارم ولی
بر چشمهای خسته ام، یکخواب اجباری بده
دلخسته ترازخسته ام ،ازاین همه زخم زبان
امشب بیـا و مـرهمی، بر دردِ تکـراری بده
رفت و نرفت از یاد من ،لبخند زیبایش ولی
راه گریزی را نشان ،از ایـن خـود آزاری بده
در خواب من می آید و، بس دلربایی میکند
رحمی کن وبیداریم ، فرصت به دیداری بده
سهم من ازاین زندگی،غیرغم و حسرت نبود
پس تکیه گاهی محکم از، یار وفا داری بده
دلخسته از نـامردمی ، سنگ صبور غصه ام
ای روزگــارم مرد باش ، تغییر رفتـــاری بده
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)
برچسبها: دلم گرفته ای قلم
شبم بی تو شبی تاریک و خاموش
به آهنگ غم دل می کنم گوش
سکوتی سرد با من همنشینه
شدم تک لالۀ دشت فراموش
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان ها
برچسبها: شبم بی تو
در
ورق پاره های قلبم
از شمامی نویسم ازخودم از احساس پوچی که
هر لحظه مرا تا نبودن ها می برد
هوای حوصله ام ابری
است چشم دلم بارانی
و اشکم برای گریستن

یاد تان آتشی زده بر دلم
که تااستخوان ها می سوزاند ومیشکند
یادتان تمام وجودم را به یغما برده است
مگر می شود دوجوان را دوگل زیبا را در زیر خروارها خاک
مجسم کرد
موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منروایات وداستـــــــان هانگاه هــــا ونظـــــرها(برگزیده هـــا)مناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: به یاد نعمت وسمیه
وقتی تو رفتی
از مشرق لبها طلوع خنده ها رفت
از دست من وز دست ما اینده ها رفت
وقتی تو رفتی
مهتاب بام آسمان کمرنگ تر شد
وقتی تو رفتی
دنیا به چشمم از قفس هم تنگ تر شد
وقتی تو رفتی اندوه شوق زندگی را از دلم برد
وقتی تو رفتی
برگ درختان زرد شد خورشید افسرد
وقتی تو رفتی مرگ خندید
در جمع ما انگیزه های زیستن مرد
موضوعات مرتبط: روایات وداستـــــــان ها
برچسبها: وقتی تو رفتی
صبح همیشه فواره ی زیبایی نیست، گاهی تیره ترازظلمت ِ یلداست.شعاع ِ خورشیدهمیشه مبشّر ِ روشنایی نیست، گاهی ازدحام ِ تلخ ِ دشنه های دشمنی می شود که برگلوی معصومیّت فرو می نشیند.تابستان نیزهمیشه پیام ِ پختگی نمی آورد،گاهی اقبال وعاطفه را به انجماد می کشاند.گاهی فصل ها با مسمّا نیستند.تابستان،برای من ِ خزان می کند.ازحلقوم ِ مرداد بادخزانگربرگریز برمی آید.صبح،روشنی را می آلایدوخورشید پهلوبه ناکامی می ساید.

این وارونگی های بی هنجاررامن به تجربه نشسته ام.صبح ِ سیاهی که خورشیدش در تابستان ِ گرم وسوزان ِ نامرادی،تیرهای آتشین خود راازچلّه ی تلخ ِ قساوت رهاکردوبرپیکرِ دُردانه های حیاتم فرود آوردوبرگهای امیدم را از درخت ِ زندگی تکاند،گامهایم را خسته کرد و راه ِ نفسم را بست. آنچه در آیینه ی بی آیین آن صبح ِ بی مروّت دیدم،انکسار ِ دائمی وجود سراپا غمم بود و هجمه ی آلام.
موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منروایات وداستـــــــان هامناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: به یاد خواهرم سمیــه رحیم زاده
ﺑﺎﺯ ﺑﻮﯼ ﺑﻬﺎﺭ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ
ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺑﻬﺎﺭ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ تو
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻏﻢ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ
ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻬﺎﺭ
ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺳﺎﻝ ﻧﻮ
ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺩﺍﺭم
ﺑﻬﺎﺭ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﺭﻧﮓ ﻣﺮﮒ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺑﯽ ﺗﻮ
ﺑﻮﯼ ﺟﻬﻨﻢ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯽ
ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯾﻢ ﭘﺎﯾﯿﺰﯼ ﺑﻤﺎﻧﺪ
موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهادل نوشتـــــه های منروایات وداستـــــــان هامناسبتهـــــــــــــا
برچسبها: به یاد سمیه رحیم زادهبهار بی تو